مصاحبه با مهران رجبی
بزرگترین وبلاگ علمی وتحقیقاتی وسرگرمی وهنری درآسیا
این وبلاگ اونی هست که شما به دنبالش بودید
شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : پیام عب

چه چیز زندگی برایتان مهم است؟

حفظ کیان خانواده.

مهم ترین چیزی که در زتدگی و هنر به آن رسیده اید؟

احترام به دیگران.

چیزی که همیشه همراه شماست؟

تلفن.

فلسفه بازیگری؟

فلسفه زیادی ندارد. بازیگری یک زندگی جاری است.

چه چیزی همیشه برایتان دردسر ساز بوده است؟

ورود به جاهای شلوغ.

اولین دستمزدی که از بازیگری گرفتید؟

سیصد هزار تومان بابت چهار ماه کار در مجموعه تلویزیونی «بچه های مدرسه همت».

وقتی دری به درونتان باز کنیم با اولین چیزی که مواجه می شویم چیست؟

سلام.

شوخ ترین آدم حرفه شما؟

محسن قاضی مرادی.

رابطه گرافیک و بازیگری؟

در حد رابطه هلو و شیطنت بچه.

آخرین اشتباهی که کردید؟

امروز-۸۷/۴/۲۴ – ورود ممنوع رفتم.

اتومبیلتان چیست؟

یک سمند ال- ایکس مدل ۸۶٫

آینده مهران رجبی؟

پر کاهم در مسیر تند باد
خود ندانم در کجا خواهم فتاد

هنوز هم همسرتان از اینکه در فیلم ها و مجموعه ها ایفاگر نقش همسر هستید ناراحت می شوند؟

بله، هر وقت در نقش همسر زنی در نقشی حضور پیدا می کنم نگاه هایش عوض می شود.

مهران رجبی را بازیگر سینما بدانیم یا تلویزیون؟

او را بازیگر بدانیم بهتر است، حوصله این ادا و اطوارها را ندارم.

چه سالی ازدواج کردید؟

سال ۱۳۶۹ در ۲۹ سالگی.

دوست دارید چه چیز از شما برای همیشه دور شود؟

طمع و خودپسندی.

حقیرترین مسئله زندگی؟

بالیدن به ثروت و مال.

چه وقت دلتان خیلی می لرزد؟

وقتی کودکی از دنیا می رود.

رابطه تان با عصبانیت چطور است؟

زیاد اهلش نیستم اما در هنگام رانندگی کم عصبانی می شوم.

تحصیلاتتان؟

کارشناسی ارشد گرافیک را در سال ۷۳ گرفتم.

چطور وارد این حرفه شدید؟

رفیق ناباب!

از بازیگری خوشتان می آمد یا…؟

باور کنید نه، هیچ علاقه ای به بازی و بازیگری نداشتم و اصولا از این حرفه خوشم نمی آمد.

پس چرا سر از این کار در آوردید؟

سال ۶۴ بود که در تهران برای کارشناسی گرافیک پذیرفته شدم . سر کلاس درس مبانی هنرهای تجسمی، کسی کنارم نشست که نامش سیدرضا میرکریمی بود و این آغاز آشنایی من با او در سینمابود. وقتی او ساخت «بچه های مدرسه همت» را در دستور کار خود قرار داد مرا هم با خود برد.

رفتید برای بازی؟

نه، اولش منشی صحنه بودم و بعد نقش ناظم رابه من دادند. من اکراه داشتم و می خواستم یک طوری از زیر کار در بروم. به رضا میرکریمی گفتم اگر به سه برداشت کار ضبط نشد دیگر بازی نمی کنم.

در برداشت چندم پذیرفت؟

دومین برداشت.

هنوز هم کار تدریس و معلمی انجام می دهید؟

بله، این حرفه را دوست دارم، هر جند در آمدی که بابت یک ماه کار در سینما در می آورم برابر یک سال کار در آموزش و پرورش است.

چند سال سابقه کار در آموزش و پرورش دارید؟

۱۶ سال.

در چه مقطعی تدریس می کنید؟

دبیرستان و پیش دانشگاهی.

بهترین دوران زندگی مهران رجبی؟

دوران جنگ.

در کودکی دوست داشتید چه کاره شوید؟

خلبان، هنوز هم عشق پرواز را دارم.

کسی که نامش را هیچ وقت فراموش نمی کنید؟

امام زمان«عج».

زیباترین اس.ام.اسی که برایتان آمده؟

انالله و انا الیه راجعون. فرستنده این اس.ام.اس کشته مرده شماست.

بزرگ ترین عیب مهران رجبی؟

دلسوزی بیش از حد.

شوخ یا جدی؟

دوست ندارم زیاد جدی باشم.

گویا قبل از شما قرار بود محسن قاضی مرادی در نقش سیروس در مجموعه سه در چهار بازی کنند،چه شد که ایشان نیامدند؟

آقای قاضی مرادی سر یک پروژه دیگر بودند به همین دلیل من با کسب اجازه از ایشان وارد این
پروژه شدم.

گرافیکی ترین کاری که در سینما انجام دادید؟

بازی در فیلم«بیدار شو آرزو» به کارگردانی کیانوش عیاری.

بازی در نقش پدر دکتر قریب چقدر برایتان ارزشمند بود؟

خیلی و همیشه در ذهنم خواهد ماند. برای حضور در این کار از تمام تجربیات و اندوخته های ایلیاتی ام استفاده کردم.من روستازاده ام. ترم دوم دانشگاه ۳۰ گوسفند خریدم و از این کار لذت می بردم.

روستایتان کجاست؟

واریان.

کجا هست؟

پشت سد کرج. مراتع زیادی آنجا داشتیم و علاقه به دامداری هم از نیاکانم به من رسیده است.

گویا واریان را خیلی دوست دارید؟

بله عاشقشم. چشمه ای در آن جا است به نام قلقلک، دیوانه کننده است.

گویا خط خوبی هم دارید و از تخصص تحصیلیتان در سینما هم استفاده کرده اید؟

برخی موارد به طراحی صحنه ها کمک کرده ام واگر کار خوشنویسی مد نظر بوده انجام داده ام.
در مجموعه تلویزیونی «روزگار قریب» همه نوشته ها خط من است. من در زمینه خوشنویسی تدریس هم می کردم.

متولد چه سالی هستید؟

۱۳۴۰٫

اگر بخواهید بازیگری را با شغل دیگری غیر از معلمی عوض کنید چه شغلی را انتخاب می کنید؟

زنبورداری.

ترافیک؟

خیلی مزخرف.

موبایل؟

خیلی ضروری.

مهران رجبی؟

سه نفر بهش می گن بابا.

گرافیک؟

آب باریکه زندگی من.

فرزند؟

بی نظیر در گرم کردن زندگی.

بازیگری؟

اول فکر می کردم آسان است.

کرج؟

بهترین جای منظومه شمسی.

واریان؟

نبض کره زمین.

اس.ام.اس؟

کار راه انداز.

پول؟

می گویند زیادش دردسر است و بد.

دختر یا پسر؟

پسر پسر قند عسل.

سلام؟

ذهنیت های منفی را از بین می برد.

خداحافظی؟

بعد از پایان کار می چسبد.

جواد رضویان؟ رفیق شفیق.

رضا عطاران؟رفیقی که من نسبت به او بی وفایم.

علی صادقی؟گلوله نمک.

محمد کاسبی؟داش مشدی ترین بازیگری که تا به حال دیده ام.

رضا میرکریمی؟

دومین بی نظیر چرا که اولین بی نظیر بوتو بود.

مجید صالحی؟

برادری مهربان.

زیر نور ماه؟

به چند بار دیدنش می ارزد.

مارمولک؟

به دو بار دیدنش می ارزد.

روزگار قریب؟آبروی امسال تلویزیون.

کودک و سرباز؟

حیف که اکران نشد.

سه در چهار؟نقطه عطف کار من.

ایستگاه مترو؟

پای یکی را شکست.

عزیزم من کوک نیستم؟

بعد از پایان کار و موقع گرفتن دستمزد خیلی عصبانی شدم.

بیدار شو آرزو؟

واقعی و خود زندگی.

منبع مصاحبه : مجله روزهای زندگی 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات
پيوندها